همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:سعدی,شیراز,آرامگاه,,
بنام خدا
شاعر شعر می سراید، حال چه غزل چه قصیده چه مثنوی و چه دوبیتی یا رباعی ویاهر قالب دیگر.در شعر آزاد هم چه سپید و.......شعر می گوید.یا ممکن است که داستانی را بصورت شعر ویا نیمی شعر نیمی نثرویا بصورت آزاد ارائه دهد.بهر حال امروزه دیگر کمتر کسی پیدا می شود که مثنوی بگوید ،ولی همچنان شعر های سعدی و حافظ،خیام
مولانا، عطار،فردوسی و.......برای مخاطبان و جامعه جذابیت دارد.
وبگفته استاد عبدالعلی دست غیب حافظ ماندنی تر است زیرا که مفاهیم عاطفی و درونی شعر حافظ فشرده تر از سعدی است که در اصطلاح ایجاز (reduction) گویند .یعنی حافظ، فردوسی با لفظ اندک و معنی بسیار سخن گفته اند .اگر چه این شاعران بزرگ در همه ی بابهاهمه ی
حرف ها را زدندو تمام.
اما هنوز هم کسانی هستند که غزلهای خوبی سروده اند و به یادگار مانده است.شعر باید حس خوابیده خواننده و مخاطب را بیدار کند،شعر در ذهن شاعر است و تصویر خود آگاهی اوست .اما وقتی روی کاغذ می آید دیگر به خوانندگان مربوط می شود.گاهی شعر رقابت و نوعی گلاویزی ایجاد میکند.گاهی شاعران درد زیستن را، دلبستگی هایشان ،اصطراب هایشان را در حجم و رقص کلمات و شبیه هاو تصاویر ذهنی اشان
(abstraction) شکل داده و در هم می آمیزند.گروهی از جوانان به شعر علاقه فراوان داشته و حتی اعتقاد دارند که شعر پس از نیما ، اخوان ،
سهراب ،شاملو باید با سبکی جدیدتر ارائه شود. بعضی ها ساختار شکنی میکنند ،گروهی فرم شکنی میکنند و کلمات وحتی حروف و تکرار یک حرف را بصورت پلکانی وبا مضمونی جدیدتر ارائه میدهند.اصلا نمی شود پیش گویی کردقوه تخیل در شعر بسیار مهم است.عنصر حس آمیزی،چشم خرد بین شاعر،زندگی درویشی او و دید عرفانیش ، انزواهایش صلح و سازش او باهستی و گاهی عدم آشتی او با زندگی-
شاعران را طوری وسوسه می کند که در شعر پست مدرن خواننده را بین زمین و آسمان معلق میکند . شاید شعر برای گروهی ملعبه ای باشد
که چه بصورت داستان و طنز و شوخی وچه شعر های با وزن و بی وزن ، امامهم این است که شاعران و نویسندگان با مطالعه زیاد با محیط جدید آشنا شوند و یاد بگیرند همانطور که نیما با ادبیات فرانسه آشنا شد تا توانست تجددی در شعر فارسی بوجود آورد تا احمد شاملو.............
و نکته مهم این است که شعر باید اینجایی باشد طوری که خواننده حس کند مربوط به همین جاست.
افصح المتکلمین از سزاوارترین لقب شیخ اجل سعدی بوده است
یکی از ویژگیهای سعدی سهل و ممتنع بودن آثارش می باشدکه در همه اعصار و دوره ها توتنسته با نبوغی که در کلامش جاریست و اندیشه ای که در پشت کلامش می باشدو هنری که چگونگی استفاده
کردن وبکار بردن دارد به راحتی با مخاطبان خود ارتباط برقرار نماید.میدانیم که شعر کلاسیک فارسی با حماسه سر گرفت تا به مثنوی و غزل رسید. مثنوی در خراسان ماند و غزل در تمام ایران و بخصوص در شیراز به کمال خود رسید که از درخشان ترین آفرینش های زبان پارسی است.فصاحت و بلاغت در نثر سعدی بی نظیر است.سعدی از عشق می گوید(با بیانی متفاوت تر از همه)
از شور و دلدادگی می گوید که موضوع اکثر غزلیاتش است.. و جالب اینکه از مضمونهای بی شماری برای اینکار استفاده کرده است.
سعدی علاوه بر غزل قصیده سرا هم بوده است و حفظ موسیقیائی کلام اویکی دیگر از ویژگیهای سعدی است.او مربی اخلاق است حکیم و سخن دان و سخنور است و به گفته دکتر عبدالحسین زرکوب در کتاب خنجره های آفتابی: سعدی هم استاد رموز عاشقی و هم آموزگار تقوا و خردمندی است،چیزی که در یک تن حمع شدنش نادر است.در وجدان او نیکی که هدف اخلاق است از زیبائی که غایت عاشقی است جدا نیست.حافظ از سعدی تاثیر پذیرفته و اگر سعدی نبود ،حافظ این حافظ نبود.سعدی در گلستان زندگی را در بابهای متفاوتی چون عشق ، مرگ ،فرهنگ جامعه ؛و مسائل دیگر از دیدگاههای متفاوتی بررسی کرده است و با زبانی شیوا که زبان امروزی ماست سخن گفته و از زیاده گوئی دوری کرده ،نثری سلیس و روان دارد.
او در طول زندگی خود سفرهای بسیاری داشته که در آثارش به چشم می خورد.عرفان را از بوستان می یابیم که شاهکار بلامنازع اوست
که حدود 4000 بیت می باشد.
او یکی از نوابغ جهان است که امید واریم جوانان بیش از پیش با سعدی مانوس شوند.
جلوههایی از رسم عاشقی در غزلهای سعدی محمدامین فصحتی «سینا» شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، این ستاره همیشه درخشنده آسمان شعر و انسانیت، شگردهای گوناگونی را برای هرچه بیشتر دلپذیر شدن غزلهای خود به کار میبندد، علاوه بر حس بالایی که بر غزلهای جناب شیخ حکمفرماست و نیز سادگی همراه با استواری در بافت جملات در هر غزل، شگردی محتوایی نیز پیش چشم اوست که در بیشتر غزلهایش کاربرد دارد و به رسم عاشقی راوی در این قالب شعری مربوط میشود. رسم عشق ورزی سعدی بر این منوال است که هم به قهر و هم به لطف معشوق خرسند است و از این بابت نه تنها گلهای ندارد و خشمی از خود نشان نمیدهد بلکه از فحوای کلام چنین بر میآید که عاشقی دست به سینه در نهایت خضوع و فروتنی و رضا و تسلیم هر گونه حکم معشوق را میپذیرد، این شیوه سبب میشود که مخاطب ارتباطی عمیق با راوی برقرار کند و به تعبیری این روند محتوایی را در حالتی مقایسهای بسنجد و در مجموع با آن همذات پنداری کند. یکی از نمونههای بارز این گونه از شگرد سعدی در غزل، در غزل معروفی با این مطلع دیده میشود: خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند در بیتهای بعدی این غزل، ادب، تسلیم و رضا موج میزند و جالب اینکه سعدی درخواستی را که از معشوق دارد مستقیماً بیان نمیکند چرا که در غیر این صورت کلام لطفی نداشت، همچنین «نیز» در مصراعهای زوج این غزل که جزء ردیف است بار معنایی بالایی دارد و منظور سعدی را یعنی همان خواهش غیر مستقیم، به خوبی و با سرعت به مخاطب میرساند: پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند صید را پای ببندند و رها نیز کنند نام من گر برود بر دهنت باکی نیست پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند تا اینکه در بیت آخر تواضع سعدی به سر حد کمال میرسد و حتی درخواست غیر مستقیم خود که همان وصل معشوق باشد را در نهایت ادب و رضا تخطئه میکند: سعدیا! گر نکند یاد تو آن ماه، مرنج ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند شاعر خرسند و ثابت قدم در رضا و تسلیم تحت هیچ شرایطی احترام گذاشتن به معشوق را از یاد نمیبرد: به تیغ اگر بزنی بی دریغ و برگردی چو روی باز کنی بازت احترام کنند او در کار معشوق دخالت و اظهارنظر نمیکند چرا که «رشتهای بر گردنش افکنده دوست، میبرد آنجا که خاطرخواه اوست»: می ندانم خطر دوزخ و سودای بهشت هر کجا خیمه زنی اهل دل آنجا آیند جلوههای عرفان و معرفت با بیتهای فروتنانه سعدی پیوندی سخت برقرار میکند: مرو ای دوست که ما بی تو نخواهیم نشست مَبُر ای یار که ما از تو نخواهیم برید فوران اخلاق شاعر در این موارد از رضا و تسلیم تبدیل به فضیلت پایبندی و تعهد نسبت به پیمان عاشقانه او با معشوق میشود. و اما غزل معروفی از جناب سعدی با این مطلع را نباید از یاد برد که سخت با موضوع این مقاله در ارتباط است: سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست بیشتر بیتهای این غزل دربردارنده آمیزهای از رضا و پایبندی را در خود حفظ کرده است:
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
آوای قلم و آدرس
avayeghalam2.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.